بازم دری به سوی راه .،! نفرت
تا که یک روز تو غریبه
رو وجودم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد
برای بردن عشقت از تو این دل کثیفم همه قلبم آرزو شد
تا نفس کشیدم انگار نفسم برید تو سینه آبرو بادو دریا گفتن حس عاشقی همینه
همیشه من تو این دفترچه (وبلاگ با قلبم مینوشتم )
این اولین پستی هست که با دستور از کلمات دلم نوشتم
اومدی تو سرنوشتم
اما فکر نکن با تو جهنم من بهشت میشه
باید بگم روی خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
میرسه روزی که دیگه پایبند هیچ کس یا هیچ چیز نباشم
..........................................................................................
جزیره
.............................................................................................................................
روزای بد میرن روزای بدتر میان
من فعلا تو روزای بد قدم میزارم باید خودم رو برای روزای بدتر آماده کنم
شما رو نمیدونم همیشه دلم با قلبم جنگ داشته جنگی تقریبا 12 ساله بدون آتش بس
تو این متن نمیدونستم طرف کدومشون رو بگیرم